به گمان بنده, در ميان همه اديان و فرق, هيچ دين و مذهبي غريب تر از مذهب شيعه نيست و در ميان رهبران مذاهب ـ به شهادت تاريخ و به شهادت تاريخ شناسان ـ كسي به غربت علي ابن ابي طالب ـ عليه السلام ـ نمي رسد. و شايد اين ميراثي است كه براي شيعيان باقي خواهد بود تا زماني كه صاحب امر ظهور بفرمايند و اسلام و تشيع را از غربت نجات دهند. ما در طول اين چهارده قرن, كساني را داشته ايم كه حقيقتاً در عالم نمونه بوده اند. شايد اگر بارزترين آنها را بخواهيم نام ببريم اصحاب سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ هستند. در ميان علما هم بوده اند كساني كه تمام عمرشان را خالصانه, مخلصانه و سخاوتمندانه در راه شناختن عالم تشيع و ترويج مذهب حق سپري كرده اند و در اين راه از هيچ چيز فروگذار ننموده اند.
تكليف شيعه در عصر حاضر
به هر حال, ما كه از نعمت معرفت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ برخوردار شده ايم و مي گوييم: «... أسألُ اللهَ الّذي أكرَمني بِمعرِفتكم و معرفه اوليائِكم و رَزقَني البرائه مِن أعدائِكم أن يَجعلني مَعكم فيِ الدنيا والآخره», در مقابل اين نعمت عظيم, كه نصيبمان شده, تكليف بزرگي هم به گردنمان آمده, و اين تناسبي است كه بين نعمت و تكليف وجود دارد: هر كس نعمتش بيشتر است, تكليفش هم بيشتر است. شايد در ميان مكلفان عالم هيچ كس بارش به اندازه ما سنگين نباشد. ما بايد نخست اين ميراث عظيم را درست بشناسيم, بعد سعي كنيم آن را در زندگي فردي خودمان و سپس در زندگي اجتماعي مان پياده بكنيم, آن گاه سعي كنيم آن را به جهانيان معرفي نماييم و در نهايت, سعي كنيم آن را در همه عالم به اجرا در آوريم و دست كم مقدمات بعيده اش را فراهم كنيم. اين كارها هر كدامش بار بسيار سنگيني است كه اگر مجموعش را حساب كنيم, فكر نمي كنم در عالم تكليف, باري به اين سنگيني وجود داشته باشد.
وقتي تصميم گرفتيم تشيع را خودمان بهتر بشناسيم تا بعد نوبت به ساير مراحل برسد, وارد يك درياي بيكران مي شويم و مي بينيم آن قدر ابعاد گسترده اي دارد كه به هر گوشه اش بينديشيم, از عظمت و وسعت, آن چنان است كه ما را مبهوت مي كند. و جاي تعجبي نيست؛ زيرا بالاترين رحمت الهي براي انسان ها اسلام است كه خدا براي نجات همه انسان ها تا روز قيامت نازل كرده و حقيقت تشيع چيزي جز اسلام واقعي نيست و اگر اسلام براي سعادت همه انسان ها, در همه مكان ها و در همه زمان ها نازل شده, بار مسئوليتش به دوش حاملان اسلام است كه ما خود را حاملان واقعي آن مي دانيم؛ زيرا پيروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هستيم.
در بخش هايي از معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تلاش هاي چشمگيري شده است, بخصوص در رويارويي با مخالفان و كساني كه تعمد داشتند نسبت به مذهب شيعه موضع منفي داشته باشند. در مقابل آن ها, انگيزه اي قوي در علما و بزرگان ما به وجود آمده كه تلاش هاي چشمگير و خستگي ناپذيري را متحمل شوند. نمونه اش در عصر ما, تلاشي است كه علامه بزرگوار, مرحوم آقاي اميني ـ رحمه الله عليه ـ انجام داد. شكَرَ الله سعيه و حَشره مع مواليه . در گذشته هم نظير اين ها بوده و البته با فراهم شدن امكانات جديد براي تحقيق, بايد بر اين تلاش ها افزوده شود و راه براي تحصيل آيندگان بهتر باز شود. در اين زمينه ها هم كساني مشغول هستند و دعا مي كنيم كه خدا بر توفيقات آنها بيفزايد.
ولي ما به بعضي ابعادش كمتر توجه كرده ايم. در اطراف جهان, افراد زيادي بخصوص به ابعاد شيعه شناسي پرداخته اند و مراكزي براي شيعه شناسي در دنيا تأسيس شده كه يكي از مهم ترين آنها در دشمن ترين كشور ها نسبت به اسلام و تشيع وجود دارد و شايد خيلي ها ندانند كه يكي از مراكز بزرگ شيعه شناسي در اسرائيل است, و نيز همه مي دانند كه فعاليت هاي زيادي براي شيعه شناسي در امريكا انجام مي گيرد.
ولي خود ما, كه عاشق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و حامل ميراث آنها هستيم, از اين فعاليت ها غافليم. آن ها غير مستقيم از كارهاي ما هم استفاده مي كنند, در حالي كه ما كارهايمان پراكنده و بي نظم و بي برنامه و بي سامان است. آن ها با شيطنت هايي كه دارند از ميان ما كساني را انتخاب مي كنند و به صورت هاي گوناگون از آن ها سوء استفاده مي كنند. به هرحال, به اين بخش كمتر توجه شده كه البته يك بخش نيست, بلكه طيفي از فعاليت هاست.
از بركات برقراري نظام اسلامي در اين كشور, تشكيل مجامع و مؤسسات تحقيقاتي است كه زمينه را براي فعاليت محققان فراهم مي نمايد. متأسفانه كساني كه بايد از اين فرصت ها استفاده كنند, بعضيهاشان امثال بنده هستند كه هم از لحاظ بضاعت علمي و هم از لحاظ توانايي جسمي و فكري و هم از جهات ديگر بسيار ضعيف و ناتوان هستند. از خدا مي خواهيم كه اين احسان را خودش اتمام بفرمايد؛ برما منت بگذارد كه اشخاصي با انگيزه, پرتلاش, پرانرژي, آگاه و زمان شناس به اين مجامع و مؤسسات ملحق شوند و از امكاناتي كه هر چند محدودند, بهره برداري كنند و براي انجام تكليف سنگيني كه اشاره كردم ـ كه سنگين ترين تكاليف است كه در اين زمان بر عهده انسان آمده ـ استفاده كنند. از امثال بنده ديگر گذشته است, ولي عزيزاني كه در سنين جواني هستند و قدرت بدني و فكري دارند, بايد اين فرصت ها را غنيمت بشمارند و با توكل بر خدا و توسل به خود اهل بيت ـ عليهم السلام ـ قدم هاي برجسته اي در اين راه بردارند و دِيني را كه به اسلام و تشيع دارند ادا كنند.
محور تشيع اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ است و يكي از غربت هاي ايشان اين است كه كلماتشان هم مهجور مانده. با وجود موقعيت عظيمي كه نهج البلاغه در عالم دارد, اما خود بنده با اين كه قريب هفتاد سال از عمرم گذشته است, بسيار كم از اين كتاب شريف و از ساير كلمات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ, بخصوص كلمات خود اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ, استفاده كرده ام. به نظرم آمد حالا كه گرد هم آمده ايم جمله اي از نهج البلاغه بخوانم, بلكه نورانيت كلمات امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در قلوب ما بتابد؛ آن ها هم كه قلب نوراني دارند, نورانيتر شوند. قطعه اي را انتخاب كرده ام كه نسبت به هدفي كه در نظر داريم و بيان موقعيت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نسبت به اسلام, مي تواند راهگشا باشد؛ چون بسياري هستند كه شيعه را فقط به نام يك فرقه مي شناسند. فرقه ها در عالم زيادند. برخي دوست دارند ـ مثلاً ـ درباره يك فرقه در افريقا, يا در ژاپن و يا در چين تحقيق كنند, عده اي هم درباره شيعه تحقيق مي كنند و يك پديده تاريخي را بررسي مي كنند. كسان ديگري هم با گرايش هاي مختلف جامعه شناختي, سير تحولات پيدايش اين جمعيت و اين فرقه را بررسي مي كنند كه از اول چگونه شروع شد و بعد چه تحولاتي پيدا كرد و چه آثاري بر جوامع بخشيد و چه تأثراتي از جوامع پذيرفت. همه اين كارها كارهاي خوبي است.
ضرورت شناخت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ
اما اين چه اصراري است كه ما حتماً بايد اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را بشناسيم؟ امام زمان مان را بشناسيم؟ «من ماتَ و لم يعرف امام زمانه ماتَ ميته جاهليه.»[1] پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بستگان زيادي داشتند, يكي از آن ها علي ـ عليه السلام ـ بود. پيروان پيغمبر اكرم و كساني كه خالصانه و مخلصانه مي خواستند اسلام را بشناسند و به آن عمل كنند كم نبودند, الان هم كم نيستند. در ميان اهل تسنن, در گوشه و كنار دنيا, افرادي هستند كه واقعاً مي خواهند اسلام را بشناسند و بدان عمل كنند. منتها شرايط اجتماعي به آنها اجازه نمي دهد و باور نمي كنند غير از آن چه اسلاف و بزرگانشان گفته اند, راه ديگري وجود داشته باشد. بخصوص با تبليغات سوئي كه عليه تشيع شده است. چه خصوصيتي دارد كه ما بايد اين دوازده نفر را به اسم بشناسيم و معتقد باشيم كه اين ها امام هستند؟ آيا مسئله فقط همين است؟ همين كه شب اول قبر از ما بپرسند امام اول كه بود, بگوييم علي؛ همين؟ خلقت آسمان و زمين و اين همه تلاش انبياء ـ عليهم السلام ـ براي همين بود كه من دوازده اسم ياد بگيرم و نسبت به بعضي هايشان محبتي داشته باشم؟ اگر سرّ اين تأكيد بر پيروي از علي ـ عليه السلام ـ, كه از روز اول به صورت هاي گوناگون مطرح شده است, بررسي شود, واقعاً از عجايب تدبير هاي پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ است و حتماً به الهام خداوند بوده كه از همان روز اول در معرفي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و ساير اهل بيت ـ عليهم السلام ـ آن تدبير ها را انديشيدند.
[1] . محمد باقر مجلسي, بحار الانوار, ج8, ص 368.
@#@ درباره حضرت علي ـ عليه السلام ـ آمده است كه «سدَّ الابوابَ الاّ بابَه.»[1] چه خصوصيتي دارد كه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حق داشتند ـ مثلاً ـ با حال جنابت وارد مسجد شوند, بر خلاف ديگران؟ يا تدبير هاي زياد ديگري كه براي معرفي حضرت علي ـ عليه السلام ـ به عنوان جانشين پيامبر انديشيده شده؛ مانند داستان «يوم الانذار» و ديگر معرفي ها كه تا روزهاي آخر و تا لحظات آخر عمر پيامبر ادامه داشت. اين ها چه خصوصيتي دارند؟
بدون شك, ما احتمال ديگري نمي توانيم بدهيم كه اين تدابير حكيمانه جز براي هدايت انسان ها بوده باشند؛ يعني اگر ممكن بود از راه ديگري انسان ها با سعادتشان آشنا شوند و راه تقرب به خدا و كمال انسانيت را جز از راه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پيدا كنند, اين همه بر اين موضوع تأكيد نمي شد. به هر حال, اين سؤال جدي مطرح است و متأسفانه امثال بنده زياد تلاش نكرده ايم تا اين سؤال را خوب جواب بدهيم كه شيعيان قانع شوند.
راز بعثت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در سخن حضرت علي ـ عليه السلام ـ
من قطعه اي از نهج البلاغه انتخاب كرده ام كه در آن, حضرت علي ـ عليه السلام ـ سرّ بعثت پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و اصلاً نزول اسلام را بيان مي كند. در پايان هم انحرافاتي را كه در اسلام پيدا شده اند و پيدا خواهند شد و راه نجات را, كه تمسك به طريق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است, بيان كرده اند:
«خداوند محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بحق بر انگيخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بت ها در آورده , به مدار عبادت خود وارد كند, و از طاعت شيطان نجات داده, به گردونه طاعت خود بياورد؛ به وسيله قرآني كه معنايش را روشن و بنيانش را استوار كرد, تا بندگان خداي خود را پس از جهل به او بشناسند, و پس از انكار (زباني) او به وجودش اقرار نمايند, و پس از انكار (قلبي) او وجودش را ثابت بدانند. خداوند سبحان بدون اين كه او را ببينند, خود را در قرآن به وسيله آيات قدرتش نشان داد, و آنان را از سطوتش بيم داد, و چگونگي هلاكت اقوام را به كيفرها, و درو شدنشان را به عذاب ها ارائه نمود.
پس از من, به زودي بر شما روزگاري رسد كه در آن چيزي پنهان تر از حق, و آشكار تر از باطل, و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان, اگر قرآن را به درستي تلاوت كنند, متاعي كسادتر از آن يافت نشود, و اگر در معاني آن تحريف ايجاد كنند, كالايي رواج تر از آن نباشد, و در شهر ها چيزي بدتر از معروف و بهتر از منكر پيدا نشود. قرآن را حاملانش كناري اندازند, و حافظانش آن را از ياد ببرند. در آن روز, قرآن و تابعان حقيقي اش مطرود و در تبعيدند, و چون دو يار همراه در يك راهند, كه پناه دهنده اي آن دو را پناه ندهد. بنابر اين, كتاب و اهلش در آن زمان ميان مردمند اما بين آنها نيستند, و با مردمند ولي با آنان نمي باشند؛ چرا كه گم راهي با هدايت توافقي ندارند, گرچه يك جا جمع شوند. آن مردم در تفرقه متحد, و از جماعت رويگردانند, گويي آنان پيشواي قرآنند, نه قرآن پيشواي آنان. از اين رو, از قرآن نزد آنان جز اسمي نماند, و از كتاب خدا جز خط و نوشته اي نشناسند. پيش از اين نيكوكاران را به هر عقوبتي دچار كردند, و صدق آنان را بر خدا بهتان ناميدند, و كار نيكشان را كيفر بد دادند.
كساني كه پيش از شما بودند به طول آرزو هايشان و نهان بودن زمان مرگشان به معرض هلاكت درآمدند, تا مرگشان رسيد؛ مرگي كه با فرا رسيدن آن عذر خواهي پذيرفته نمي گردد, و فرصت توبه از دست مي رود, و به سبب آن سختي جان كندن و عذاب بر آدمي فرود مي آيد.
اي مردم! بدون شك آن كه خير خود را از خدا خواهد موفق گشته, و هر كه گفتار حق را دليل خود قرار دهد به استوار ترين راه هدايت شده؛ زيرا كه قطعاً پناهنده خدا در امان, و دشمن خدا هراسان است. و آن كه عظمت حق را شناخت شايسته نيست خود را بزرگ شمارد؛ زيرا بزرگي آنان كه با عظمت حق معرفت دارند اين است كه در برابر او فروتني كنند, و سلامت آنان كه از قدرت حق آگاهند اين است كه تسليم او باشند. پس از حق نگريزند, آن گونه كه سالم از كچل, و تن درست از بيمار مي گريزد, و بدانيد راه حق را نشناسيد, مگر كساني را كه آن را ترك كردند بشناسيد, و پيمان قرآن را محكم نگيريد, مگر به آنان كه عهد كتاب را شكستند شناخت پيدا كنيد, و متمسك به آن نشويد, مگر به وضع آنان كه آن را به جانبي انداختند معرفت پيدا نماييد. همه اين واقعيات را از اهلش (كه اهل بيت پيامبرند) بخواهيد؛ زيرا آنان حيات علم و مرگ جهلند؛ آنان كه سخنان حكيمانه شان شما را از دانششان, و سكوتشان از گفتارشان, و ظاهرشان از باطنشان خبر ميدهد, نه در مخالفت با دين اند و نه در دين اختلاف مي كنند. دين در ميان اهل بيت گواهي است راستگو, و ساكتي است گويا»[2]
اميدواريم كه بويي از اين سيره و سنت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به مشام ما برسد و اين تحقيقات و تلاش هاي علمي و فعاليت هاي عملي در جهتي باشند كه كساني در جامعه اسلامي و شيعه تربيت بشوند كه شباهت داشته باشند به كساني كه علي ـ عليه السلام ـ دوست مي دارندوفّقنا الله و ايّاكم لِما يُحبُّ و يَرضي و جَعلنا من شيعه اهلِ البيتِ و محبيّهم و السلامُ عليكم و رحمه الله .
[1]. همان, ج33, ص 219.
[2]. امام علي ـ عليه السلام ـ, نهج البلاغه, خطبه 147, ترجمه حسين انصاريان, تهران, پيام آزادي, ج اول, 1377, ص 320.
[3] . متن فوق سخنراني آية الله مصباح يزدي ـ رياست مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) به تاريخ 29/1/81 در شيعه شناسي مي باشد.
نظرات شما عزیزان: